محمدمبینمحمدمبین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

مبین،شیرین ترین پسر دنیا

تولد تولد تولدت مبارکککککککککککککککککککککک

سلام عزیزم اول از همه یه معذرت خواهی بابت این همه تاخیر به شما بدهکارم ببخشید عزیزدلم و بعدششششششششششممممممم توللللللللللللللللللللدت مبارک عزیزمممممممممممممممممممم     گل پسرم تاج سرم یک سال از با هم بودنمون گذشت کی باورش میشه اخه مثل یه خواب گذشت مثل یه رویا،شیرین و دوست داشتنی عاشقتمممممممممم عزریزم روز به روزم بیشتر عاشقت میشم تولد امسالتو خیلی خودمونی و جمع و جور گرفتیم گفتم ایشالله وقتی یه خورده متوجه شدی که اصلا جشن تولد چی هست مفصلتر برگزار میکنیم ایشالله برات تم سفارش دادم تم زرافه و عدد 1 مهمونامونم فقط خانواده منو بابایی بودن اینا تزیینای تولدن این ساعت تولدت ...
16 فروردين 1393

اولین مروارید عشقم

مبین داره یه دندون                    قند میخوره از قندون فرشته ی مهربون                     آورده براش یه دندون     سلام سلام صدتا سلام                    من اومدم بادندونام میخام نشونتون بدم                         صا...
4 بهمن 1392

اولین خاطرات

اولین باری که برام خندیدی ٤١ روزت بود عزیزم خیلی شیرین میخندیدی مامانی جوری که دوست داشتم درسته قورتت بدم ولی حیف که نمیشد   ١٨فروردین ٩٢توی ٤٩روزگی بردیم و مسلمونت کردیم خیلی روز سختی بود واسه من آخه من اصلا طاقت گریه های شما رو ندارم مامانی وقتی رفتیم مطب دکتر من بغض کرده بودم و داشت گریم میگرفت ولی تو اصلا صدات درنیومد و باشجاعتت مامانو سرافراز کردی قربون شیر مردم برم من. وقتی اومدیم خونه یه کوچولو بیقراری کردی که بهت قطره استا دادم و آروم شدی و خوابیدی. بعد از ٨ روز هم حلقه افتاد. ١٨خرداد وقتی فقط ٣ماه و ١٨روزت بود برای اولین بار غلت زدی بعد از اینکه غلت میزدی و برمیگشتی کلی ذوق میکردی و میخندیدی ...
4 بهمن 1392
1